میا، یک نوجوان 18 ساله که پشت موهای بلوندش شخصیت ساده ای دارد اما نیازی به گفتن نظرش ندارد و وقتی پسری که به او علاقه مند است، لئو به او پیشنهاد می کند که با دوستانش بیرون برود تا یک استراحت از تحصیل میا قبول می کند. در حالی که عصر خوب پیش می رود، آنها در یک پارک هستند اما او می بیند که لئو و مورگان در حال بوسیدن مورگانا میا را مسخره می کند، دیوانه از عصبانیت، او به خانه می رود. پدر و مادر میا آنجا نیستند، آنها در سینما هستند و فکر می کنند که میا در مهمانی با دوستانی است که او مشروب می نوشند، سپس به ایو زنگ می زند تا به او بگوید که او چه می داند، احساس می کند که میا آماده انجام یک کار احمقانه ایو در خانه دوستش است. میا در اقدامی از سر ناامیدی رگ های اتاق خوابش را باز می کند. ایو وقتی جولین و ماری والدین میا به خانه می آیند با آتش نشانی تماس می گیرد، اما با دیدن پلیس و ماشین های آتش نشانی در آن لحظه، جولین و ماری متوجه می شوند که اتفاقی برای دخترشان افتاده است. میا پس از یک جلسه کوچک از همکاری امتناع می کند
در این داستان پتانسیل دسترسی به عموم وجود دارد
خواندن