جزیره

دو خواهر ورشکسته اما مصمم به امید شروع زندگی جدیدی پس از مرگ پدرشان به جزیره مارتینیک پرواز می کنند تا آخرین دارایی خود، یک قایق بادبانی را مطالبه کنند. شگفتی های زیادی در انتظار آنهاست.

نوشته شده توسط Véronique Robert
- 2011
یک دسته تشییع جنازه یک تابوت را به محل استراحت نهایی خود در دهکده کوچکی در جنوب فرانسه می برد. دو خواهر جوان و زیبا در سوگ پدر درگذشته خود می نشینند. در افتتاحیه وصیت نامه، آنها از این که بفهمند ورشکسته هستند، مات و مبهوت می شوند. از طرف دیگر آنها یک قایق بادبانی را در جزیره مارتینیک در دریای کارائیب به ارث برده اند! آنها محتوای خانه و دامنه را می فروشند تا بدهی های پدرشان را بپردازند. شارلوت (در اواسط بیست سالگی) تلاش خواهد کرد تا خواهر کوچکترش، سوفی (در اواخر نوجوانی اش) را متقاعد کند که بلافاصله پس از رسیدن به کشتی. آنها به فرانسه محبوب خود باز خواهند گشت. وقتی به جزیره می رسند، ناامیدی بزرگی در انتظار آنهاست: ترکیبی از تخیل دو خواهر و بدترین کابوس. چیزی که ریخته می شود در اردک های خشک است که به حال خود در برابر عناصر طبیعی محافظت می کند. قبل از اینکه حتی به فکر بازگرداندن آن به اقیانوس بیفتد، به کار زیادی نیاز دارد. با عزم و اراده زیاد و قدرت و بلوغ تازه پیدا شده، شارلوت مسن ترین، کمک های لازم را برای بازگرداندن قایق به قایقرانی و شرایط کاری مناسب استخدام خواهد کرد. سوفی که در دبیرستان ثبت نام کرد، سال تحصیلی خود را با کمک بهترین دوست جدیدش به پایان می رساند. وقتی مردی که شارلوت استخدام کرده بود تا قایق را شن و ماسه کند و رنگ آمیزی کند، ظاهر می شود، قلبش به تپش می افتد. فرانکو، یک جوان زیبا و ایتالیایی کم کم پا به جلو می گذارد و او و سوفی جوان را برای یک روز بیرون رفتن به آتشفشان و سپس یک قرار دوم در ساحل دعوت می کند. کم کم اعتماد و محبت خواهر را به دست می آورد. پس از عبور از یک طوفان ویرانگر، فرانکو آشکار خواهد کرد که واقعاً کیست.
مرحله نگارش : Continuité dialoguée

تولید : هنوز تکمیل نشده است