توماس پس از تصادفی عجیب بینایی خود را از دست می دهد. او در ناامیدی برای بازگرداندن او، همه چیز را برای رسیدن به آن انجام می دهد تا اینکه دون آنسلمو آلونسو: یک میلیونر عجیب و غریب که تصور می کند یک نوع دوست است، می میرد و همه اعضای بدنش را اهدا می کند و در نهایت به سود توماس ناامید می شود. دون آنسلمو آلونسو راز تاریکی دارد و این چیزی نیست که اکثراً معتقدند. به محض دریافت قرنیه ها، توماس از روز اولی که آنها را می پوشد، متفاوت به نظر می رسد. به نظر می رسد توماس مالک سابق چشم ها می شود و کم کم ذات او ناپدید می شود. در حالی که او با رویاهای هولناکی روبرو می شود که در آن شخصیت واقعی دون آنسلمو آلونسو کشف می شود: آیین های شیطانی، قربانی های انسانی و اتاق های شکنجه، TOMÁS باید بجنگد تا تبدیل به آن چیزی نشود که چشمانش می خواهند.